loading...
پاتوق دانشجویان دانشگاه علم و هنر یزد ...
Ali Ganjizade بازدید : 57 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (0)

 

اگه عاشقی بیا تو ...


غصه هایت که ریخت ، تو هم همه را فراموش کن ...

دلت را بتکان ...

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین ...

 

 

بگذار همانجا بماند ...

فقط از لا به لای اشتباه هایت ، یک تجربه را بیرون بکش ...

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

 


دلت را محکم تر اگر بتکانی ...

تمام کینه هایت هم می ریزد ...

و تمام آن غم های بزرگ ...

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...

 

 


باز هم محکم تر از قبل بتکان ...

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد !

 

 

حالا آرام تر، آرام تر بتکان ...

تا خاطره هایت نیفتد ...

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند ؟

خاطره ، خاطره است ...

باید باشد، باید بماند ...

 

 


کافی ست ؟

نه ، هنوز دلت خاک دارد ...

یک تکان دیگر بس است ...

تکاندی ؟

دلت را ببین ...

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد ؟

 

 

حالا این دل جای " او" ست ...

دعوتش کن ...

این دل مال " او"ست ...

همه چیز ریخت از دلت ، همه چیز افتاد و حالا ...

 

 

و حالا تو ماندی و یک دل ...

یک دل و یک قاب تجربه ...

یک قاب تجربه و مشتی خاطره ...

مشتی خاطره و یک " او" ...

 



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 48
  • بازدید کلی : 2,582