هنوز به دیدار خدا میروند ...
خدایی که دریک مکعب سنگی خودشو حبس کرده ...
خدا همینجاست ! نیازه به سفر نیست !
خدا همان گنجشکیه که صبحها برات میخونه ...
خدا در دستان مردیه که دست یه نابینا رو میگیره و از خیابون رد میکنه ...
خدا در جمله ی > عجب شانسی آوردم < هست ...
خدا خیلی وقته اسباب کشی کرده و اومده پیش من و تو !
خدا کنار کودکیه که میخواد از فروشگاه شکلات بدزده ...
خدا کنار ساعت کوک شده ی توست ... که میذاره 5 دقیقه بیشتر بخوابی ...
از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشون باقی میمونه ...
و یه عکس با روبان مشکی ...
از تولدت تا روبان مشکی چقدر خدارو دیدی ؟
خدارو 7 بار دور زدی یا زیر بارون باهاش قدم زدی ؟
خدا همینجاست ... نه فقط در عربستان ...
خدا زبون مادری تورو میفهمه نه فقط عربی رو ...
خدایا I Love u